محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 20 سال و 7 ماه سن داره

.............♡•.¸★ قهرمان كوچك ★¸.•♡

تغيير نام

بعد از اين قهرماني دوست دارم اسم وبلاگمو بذارم قهرمان كوچك.. از دوستاي گلم خواهش ميكنم اسم لينكاشونو عوض كنن...... يه دنيا ممنون
19 اسفند 1391

برففففففففففففففففففففففففففففففففففف

  امروز(پنجشنبه) حسابي برف باريد... صبح كلاس قران داشتم كه خانوممون زنگ زد  به مامي گفت تعطيله........ منم با مامان رفتم سبزي آش و اينا خريديم وقتي برگشتم ديدم خواهرجون از كلاس برگشته رفتيم برف بازي....كلي به هم برف پرتاب كرديم....يه بار يه گلوله بزرگ درست كردم گفتم خواهرجون اينو ميخوام بزنم تو صورتت خواهرم زود روشو كرد اون طرف خورد تو كمرش جيغش درومد!!!!!!! بعد دوستمو ديدم رفتيم با هم آدم برفي درست كرديم خواهرم عكس انداخت بعد چنتا پسر ديگه هم دورمون جمع شدن ميخواستن خرابش كنن خواهرم گفت بذاريد چندتا عكس بندازم بعد خرابش كنيد.... وقتي عكس انداختيم اولين ضربه رو خواهرم زد تو كمر آدم برفي منم ...
18 اسفند 1391

حلزون

سلام به همه دوستام............ اين حلزونه رو از تو سبزي پيدا كردم   گردن حلزون دراز تره يا زرافه؟؟؟؟؟؟   ...
18 اسفند 1391

جايزه كارنامه.....

بازم رفتم تاتي و يه جورچين مار خريدمامي براي جايزه كارنامه ام كه همش شده بسيار خوب.. آقاي فروشنده تاتي منو ميشناسه..از وقتي بغل مامي بودم و ميرفتيم اونجا اسباب بازي ميخريدم.... مامي هميشه از اونجا برام كتاب و اسباب بازي و بازي فكري ميخره.... اينم عكساي جورچين... اينجا چارگوش كردم شكل قاب عكس شد... خواهرم هم كه دست به دوربينش عاليه!!!!!!! هميشه آماده باش ..... اينم زرافه تقديم به نفيسه!!!! اينو درست كردم خواهرم ذوق كرده بود كه چه قدر قشنگ درست كردم!!!!!!!!! اون دو تا النگو هم خيلي قديمي اند و براي خواهرم بوده.........ديد رنگ ماره است داد به من!!!!! قلب: مار درست شده توسط خواهرم.......
10 اسفند 1391

كاردستي

اينا كاردستي هاي من با سي دي و پاكت سي دي خراب هستش....... از سي دي هاي خش دار كه به درد نميخورن و پاكتايي كه قديمي شده يا پاره است....   ميمون و خرگوش   اينم سلطان!   اينم دفتر نقاشي با جلد پاكتي!!!!!!!!   چون خواهرجونم(فاطمه) كارتون آواتارو خيلي دوست داره اين دفترو دادم به خواهرم.... روزي كه داشتم اين دفترا رو درست ميكردم آبجي جون و خواهرجون و مامانم از من بيشتر ذوق نشون دادن!!!!!!!!!!!! هركي برا خودش داشت درست ميكرد.... چندتا كوچيكشم با كاغذاي دفتراي قديمم درست كردم مث دفتر يادداشت شد ..... تو مدرسه هر هفته يه شكلشو مي بردم.... اينا رو تابستون درست كردم.... سي دي حيووني...
6 اسفند 1391

خودم مينويسم

سلام دوستاي خوبم از امروز مي خواهم خودم بنويسم. من پنجشنبه باشگاه نرفته ام چون مريض بودم. من هنوز خريد عيدم را شروع نكرده ام. ولي يكي دو هفته ديگه با مامي و بابا ميرم خريد. مرسي ازاين كه به يادم بوديد . ....خداروشكرحالم بهتره دوستتون دارم...... الان بايد برم داروهامو بخورم و بخوابم     فعلا باييييييييييييييي ...
6 اسفند 1391

يه دنيا دوستتون دارم

سلام دوستاي مهربون و بامرام... با دعاي شما الحمدلله حالم خيلي بهتر شده.... پنجشنبه بازم رفتم دكتر... هم تبم قطع شد ....هم سرفه هام بهتر شده همتون رو خيلي دوست دارم.... ممنونم كه به يادم بوديد
5 اسفند 1391

بيماري

سلام دوست جوناي محمدحسين........ محمد حسين چندروزه كه بدجور سرفه ميكنه و حالش رو به راه نيست.. امشبم يهو تب كرد و ميگه بدنش درد ميكنه....هفته پيش دو بار دكتر رفت ولي خوب نشد.... براي همه بيماران و از جمله محمد حسين يك حمد به نيت شفا قرائت بفرماييد...... عاشقتووووووووووووووووووونم....(نوشته شده توسط خواهر محمدحسين)   اينم عكس محمد حسين لپ گلي بي حال ...
3 اسفند 1391