محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 20 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

.............♡•.¸★ قهرمان كوچك ★¸.•♡

امامزاده داوود

سلااااااااااااااااااااااااام....چهارشنبه هفته پيش رفتيم امام زاده داوود....دوربين همش دست خواهرام بود و با دوستاشون ميرفتن بازار و اينا....عكس زياد ندارم....همين دوتا رو ميذارم...خوش گذشت ولي خيلي پياده روي داشت آخه روي كوه هستش!!!!   من و دختر همسايه مون فاطمه كوچولو.....در رستوران كه رفته بوديم ناهار بخوريم...كباب ...جاتونم خالي     ...
5 تير 1392

كلاس زبان خصوصي!

سلام از امروز يعني شنبه اول تير.......خواهر جونم ميخواد بهم زبان درس بده. ميخواستم برم كلاس زبان ....ولي خواهرم گفت بذار اول يه كم تو خونه بخوني و ياد بگيري بعد برو تعيين سطح بده كه از level هاي بالاتر شروع كني.... حروف را بلدم كلمه هم زياد بلد بودم ولي چون يادم رفته بايد از اول مرور كنم ... خيلي ذوق و شوق دارم براي زبان انگليسي.... هي دو سه روزه به خواهرم ميگم از الان شروع كنيم ميگه نه برنامه گذاشتم از شنبه اول تير ... روز هاي زوج ....ساعت شش تا هفت شب...شايدم پنج و نيم تا يه ربع به هفت..... روزاي زوج صبح هم قرآن دارم...عصرا زبان...روزاي فردم كه باشگاهم.... يعني اينگونه ميگذرانم تابستون خود را!!!! ...
1 تير 1392

پارك جمشيديه ...جايزه و كارنامه

سلام دوست جونا...خوبيد؟   بيستم يعني دوشنبه كارنامه گرفتم... همش (خيلي خوب) شد(20) .....نمره هامون توصيفي است ديگه يعني عددي نيست.....و  خيلي خوب يعني بيست.... هفته پيش مامانم برام يه تفنگ شكاري خريد به عنوان جايزه كمربند سبز و حكم قرآن و كارنامه ام... چهارشنبه هفته پيش كه تعطيل بود رفتيم پارك جمشيديه...اردكم برده بوديم.اونجا كلي ميدوييد بازي ميكرد موقع ناهارم اينقدر غذا خورده بود شده بود مث بادكنك وعصري دوباره يه كم بازيش دادم و دواندمش تا  غذاش هضم شه... اونجا خيلي خيلي خوش گذشت ...همش با تفنگم بازي كردمو با بابا و مامانم رفتيم تو پار يه كم گردش كرديم...پاركش همش كوه و سربالايي سرپايينيه....تا بالاي يكي از كوههاش ر...
22 خرداد 1392

چهارماه تعطيلي!!!!!!!

1.....آغاز چهارماه تعطيلي رو به خودم تبريك ميگم...از دوشنبه ديگه تعطيل شدم....... آخ جون........ 2......سه شنبه هم با معلم قرآنمون ميخوايم بريم پارك... مامانا هم ميان.... 3......اردك زرده كه اسمش نبات بود مرد!!!   ...
31 ارديبهشت 1392