مسافـــــــــــــــــــــــــرت
ما تابستون بعد از ماه رمضان رفتيم مشهد... جاي همتون خالي....خيلي خوش گذشت....عروسي دختر خاله ام هم بود... خواهر جونم چون كلاس داشت يه هفته قبل از عروسي با بابام برگشتن ، اما من و مامان و آبجي جونم مونديم تا عروسي و فرداي عروسي برگشتيم.. خيلي خوب بود....دايي اكبرم همش با ما بودن خونه ماماني ....پسر اون يكي دايي ام هم پيشمون بود و همبازي هم بوديم...قبلا ديدينش تو عكسام.. امير مهدي . .يا بازي ميكرديم يا دعوا ميكرديم يا كارتون مي ديديم يا ...ديگه كار خاصي نميكرديم همه جا هم با هم ميرفتيم ...ما و دايي اكبر اينا و ماماني و امير مهدي... ...