مسافـــــــــــــــــــــــــرت
ما تابستون بعد از ماه رمضان رفتيم مشهد...
جاي همتون خالي....خيلي خوش گذشت....عروسي دختر خاله ام هم بود...
خواهر جونم چون كلاس داشت يه هفته قبل از عروسي با بابام برگشتن ، اما من و مامان و آبجي جونم مونديم تا عروسي و فرداي عروسي برگشتيم..
خيلي خوب بود....دايي اكبرم همش با ما بودن خونه ماماني ....پسر اون يكي دايي ام هم پيشمون بود و همبازي هم بوديم...قبلا ديدينش تو عكسام.. امير مهدي . .يا بازي ميكرديميا دعوا ميكرديم يا كارتون مي ديديم
يا ...ديگه كار خاصي نميكرديم همه جا هم با هم ميرفتيم ...ما و دايي اكبر اينا و ماماني و امير مهدي...
اينم عكسام با شرح زير هر عكس:
حرم امام رضا-داشتم نماز ميخوندم خواهرجونم ازم عكس انداخته...
خونه خاله جونم-گلبهار- توي حياطشون درختاي انگور دارن ما هم يه دل سير انگور نوش جان فرموديم!!
اينم نوه هاي خالم و من و اميرمهدي
عارفه جون- حسين جون- امير مهدي(تيشرت سبزه)- امير حسين جون(همسن منه كلاس چهارمه) ومن
باغ دايي جونم
فرداي روزي كه خواهر و بابايي برگشتن ، ما و دايي اكبر و خاله و ماماني رفتيم " آبقد" خيلي خوش گذشت...جاتون خالي ...نهار اونجا بوديم ؛ تا عصر هم من و آبجي جونو دوتا دختر دايي هام كلي بازي كرديم مخصوصا آب بازي خيلي كــِــيف داد....
اينجا بين راه ايستاديم كه خاله اينا برسن بهمون...ما تو ماشين دايي بوديم
و حالا هنر نمايي بنده در عكاسي!!!
دوربين و برداشتم رفتم از اين گل هاي آفتاب گردون زيبا عكس بندازم كه ببين چه شاهكاري كردم!!!!
اينم روز عروسي دختر خاله ام....اون گل هم كه دستم هست از ماشين عروس كنديم...موقع عروس كشوني
و اين بود چندتا از عكساي قابل پخش در وبلاگم !!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی