گم شده بودمممممممممممممممممممم
سلام...امروز (جمعه) رفتيم نهار خونه عمه جونم.....
برگشتني ميخواستيم يه كم خريد اينا بكنيم كه من يهو گم شدم.... آقا نميدونيد چه حالي داشتم ...
يه كم گشتم كه مامان اينا رو پيدا كنم اما نتونستم...بعد يه سرباز رو ديدم رفتم پيشش گفتم من گم شدم... گفت اسمت چيه گفتم محمدحسين...
گفت شماره موبايل كسي رو حفظي گفتم نه....
گفت خونه تونو بلدي گفتم بله....گفت بلدي چجوري بريم گفتم بله....
گفت خب بيا يه كم بگرديم اگه كسي نتونست پيدات كنه ميريم خونتون....
حالا ازون طرف هم مامي و بابا و دوتاخواهرم هركدوم به سمتي در پي من ميگشتن...
به پاسگاه توي خيابان هم گفته بودن كه يه پسربچه نيومده اينجا اونم گفته بود نه بعد مشخصاتمو گفته با بيسيم...
بعد داشتيم ميومديم سمت همون پاسگاه كه بابامو ديدم...حالا بماند كه بابا عصباني هم بود...نگران هم بود...نوازشم هم كرد!!!
خلاصه وقتي برميگشتيم رفتيم اون پاسگاهه آقا پليسه گفت پيدا شد؟خداروشكر...مواظب خودت باش عمو...مامورمون الان گفت كه پيدات كرده.....
بعد هم همه جمع شدن يه جا...ديدم همه درحد تيم ملي عصباني اند و نزديك بود يه دور ديگه نوازشم كنن!!!!!مامانمو كه انگار كوك كرده بودن...اوووووووووووووووه تا كجا رفته بود دنبالم!!!!!!!!!